آره حـــاجی اینطوریاســــــــــــــــت.

((بــــــــــه ســـلامــتی همه ی مشتی ها))

آره مشتی اینجوریاست

و چـــــه آســــون میـــشه از یاد ها رفت. هــــــــی روزگار

تنگی نفس : یادتون رفت یاد من موند 

 مرور حرکت های همتون شد کار هرروز 

من رو لباسام خاک هنوز  

تو این خیابونا پر از ما بهترون

خیلیا اشتباه آمدن حاجی 

خدا نبود پس اگه میشه تو هم نباشی

من یک دریا ریختم پاگلم پلاسید

اصلا نمیدونم چپ افتادم با خودم براچی

از لای پنجره جونییم رو فوت میکنم و 

دود میشم و دود میکنم  و اصلا یک چند وقتی یک جوری شدم

دم به دقیقه خالی میکنم پشت خودم رو

هــــــــــی زندگی کردن رو یادم میره حتی یادم میره که یادم میره

شده 27 سالم دیگه و هنوز پیش خودم کارم گیره

هـــــی روزگار

من خسته ترين واژه ملموس غروبم کاش در اين فرصت سبز يک نفر درد مرا ميفهميد

اينجا زمين است رسم آدم هايش عجيب است اينجا گم که ميشوی به جاي اينکه دنبالت بگردن فراموشت ميکنن.